داستان باران آرام باش ، توکل کن ، تفکر کن ، سپس آستینها را بالا بزن ، آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است |
|||||||||||||||||
دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, :: 9:47 :: نويسنده : باران
دیگه منتظر هیچکس نیستم که بیاد و بزندگیم رنگ بده. خودم میشم نقاش زندگی خودم نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آرام باش و آدرس story-of-baran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|