بالاخره اومد
 
داستان باران
آرام باش ، توکل کن ، تفکر کن ، سپس آستینها را بالا بزن ، آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است
 
 
دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, :: 14:53 ::  نويسنده : باران

سلام

امروز بالاخره اون خانم اومد. 

خیلی مهربون و دوست داشتنی بود و البته خیلی با من تفاوت داشت. هیچ حرفی هم از خاستگاری نزد ولی شمارم رو گرت و قرار شد که بازم بیاد. 

امروز حسابی غافلگیر شدم. ولی دفعه دیگه غافلگی نمیشم چون گفتم قبل از اینکه بیان حتما تماس بگیرن.

هزار تا فکر مختلف تو سرمه.

اگه خیلی مذهبی و متعصب باشن چی؟

اگه پسره خیلی بچه ننه باشه چی؟

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آرام باش و آدرس story-of-baran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 4293
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1