داستان باران
آرام باش ، توکل کن ، تفکر کن ، سپس آستینها را بالا بزن ، آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است
 
 
پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, :: 14:45 ::  نويسنده : باران

سلام

دیشب خواب عجیبی دیدم. دیدم دادم میرم خارج. مثل همیشه تنها.

امروز اون اقای معرف دوباره زنگ زد. گفت شنبه حتما سر کار باشید. به یک خانمی ماموریت دادم که بیاد شما رو ببینه.

خداکنه همه چب بخوبی پیش بره.

 



چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, :: 10:53 ::  نويسنده : باران

سلام

دیشب واقعا از بازی جذاب و دیدنی آرژانتین و سوییس لذت بردم. من طفدار آرژانتین بودم. خداروشکر آرژانتین بردمهر شده البته با گل زیبایی که توی 15 دقیقه وقت اضافه دوم به ثمر رسید.

نمیدونم امشب برم خونه خواهرم یا فردا شب؟



سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, :: 10:46 ::  نويسنده : باران

سلام

امروز سومین روز ماه رمضان. کارهای من زیادتر شده.

دیشب خواب خوبی دیدم. خیلی خوب.

خواب دیدم تنها نیستم و در کنار نیمه گمشدم به آرامش رسیدملبخند



شنبه 7 تير 1393برچسب:, :: 7:51 ::  نويسنده : باران

کتاب "یک روز دیگر" نوشته میچ آلبوم رو خوندم. خوندن این کتاب باعث شد که بیشتر قدر خانوادمو بدونم. 

خدایا سپاسگذارم



شنبه 7 تير 1393برچسب:, :: 7:48 ::  نويسنده : باران

کتاب برهوت عشق رو تموم کردم. نوشته فرانسوا موریاک. موضوع کتاب رو خیلی دوست داشتم ولی فکی میکنم نویسنده خیلی درگیر تعریف جزئیات افکار شخصیت های دوستان شده بود. این کارش منو خسته میکرد.



شنبه 7 تير 1393برچسب:, :: 7:46 ::  نويسنده : باران

یک فیلم دیگه هم دیدم در مورد رکود اقتصادی امریکا و اینکه خیلی ها شغل خودشونو از دست دادن. شخصیت محبوب این فیلم از نظر من همسر بابی بود که حتی در شرایط سخت هم با همسرش موند. اونوقت میگن ای خارجیها خوب نیستن. 



شنبه 7 تير 1393برچسب:, :: 7:44 ::  نويسنده : باران

یک فیلم جدید دیدم

Resident Evil After Life فیلم خوبی بود ولی بد هم نبود. فکر مکنم تخیلاتش زیاد بود زبان درازی



شنبه 7 تير 1393برچسب:, :: 7:40 ::  نويسنده : باران

سلام

صبح بخیر. آخر هفته خوبی داشتم. فکر میکنم دیگه نباید منتظر ان موضوع باشم چون دیگه ماه رمضان هست  و امر خیر تعطیله. خجالتی دوباره ضایع شدم.



چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, :: 12:26 ::  نويسنده : باران

سلام

 

دلم گرفته. دیشب سر اینترنت با برادرم بحثم شد. کلا ناراضیم از همه چی. کاش میتونستم مجردی زندگیم کنم. تحمل این وضع برام راحت نیست.

یک کتاب جدید میخونم به اسم "برهوت عشق" نوشته فرانسوا موریاک. این کتاب در سال 1925 جایزه نوول ادبی گرفته.



چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, :: 12:24 ::  نويسنده : باران

 

 

من باران هستم. همین الان این وبلاگ رو درست کردم . میخوام از این به بعد بعضی از حوادث زندگیمو اینجا بنویسم که هم ثبت بشه و هم بقیه هم بخونن شاید دوست داشته باشن.

لطفا با نظراتتون منو خوشحال کنید.

دیروز کتاب "یک روز دیگر" نوشته "میچ آلبوم" رو موم کردم. بنظرم عالی بود. این کتاب به میخواست بگه که باید قدر آدم ای دور و برمون رو دونیم.

اولین خبر: من منتظر یک خاستگارم.

نمیدونم باید امیدوار باشم یا نه؟



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آرام باش و آدرس story-of-baran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 4284
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1